وینک اما انسان
اشرف المخلوقات
من ِ حافظ کویی؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
و تمنای وصال
به تسلای فراغ
در درونم اما
ریشخندیست به این بیت غریب
که زمانی به قرابت خواندیم
آدمی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
لیک اینک پرسم اینرا من زخود
از چه رو می بازجوید وصل خویش؟
آدمی کو باخت اصل ِ وصل خویش
خدایا تهیدستی در اوج اصالت
به که توانگری در اوج بی اصالتی
چشم سیر از تو خواهم نه دل سیر
که سیری چشم به معناست
وسیری دل به ماده