Vernal Verses

As far as I'm concerned, I prefer silent vice to ostentatious virtue. Einstein

Tuesday, December 18, 2007

عـــــــرفه



یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتیم


فرازهایی از دعای عرفه به قلم دکتر شريعتی


حمد و سپاس خدايي را سزاست که
تير حتمي قضايش را هيچ سپري نمي‌شکند
و لطف و محبت و هدايتش را هيچ مانعي باز نمي‌دارد
و هيچ آفريده‌اي به پاي شباهت مخلوقات او نمي‌رسد
جهل و ناداني من و عصيان و گستاخي من، تو را باز نداشت از اينکه
راهنمايي‌ام کني به سوي صراط قربتت
و موفقم گرداني به آنچه رضا و خشنودي توست
.
.
.
...خدايا ! من را آزرمناک خويش قرار ده آن‌سان که انگار مي‌بينمت
من را آنگونه حيامند کن که گويي حضور عزيزت را احساس مي‌کنم
اي آنکه
در بيماري خواندمش و شفايم داد؛
در جهل خواندمش و شناختم عنايت کرد؛
در تنهايي صدايش کردم و جمعيتم بخشيد؛
در غربت طلبيدمش و به وطن بازم گرداند؛
در فقر خواستمش و غنايم بخشيد؛
...من آنم که بدي کردم من آنم که گناه کردم
من آنم که به بدي همت گماشتم
من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم
من آنم که غفلت کردم
من آنم که پيمان بستم و شکستم
من آنم که بدعهدي کردم
... اکنون بازگشته‌ام
بازآمده‌ام با کوله‌باري از گناه و اقرار به گناه
پس تو در گذر اي خداي من
ببخش اي آنکه گناه بندگان به او زيان نمي‌رساند
اي آنکه از طاعت خلايق بي‌نياز است
و با ياري و پشتيباني و رحمتش
مردمان را به انجام کارهاي خوب توفيق مي‌دهد
معبود من
اينک من پيش روي توأم و در ميان دست‌هاي تو
....
...
..
.

آه آه آه

Wednesday, September 26, 2007

City of Angels

By lost @DPChallenge
A dialog from the movie, City of Angels, between two angels!

Seth:The little girl asked me if she could be an angel
Angel2:They all want wings
Seth:I never know what to say
A2:Tell them the truth, angels aren't human
we were never human
Seth:What if I just make her a little pair of wings out of paper
A2:Tell her the truth
Seth:I told her
A2:& how did she take it?
Seth:
She said What good would wings be
if you couldnt feel wind on your face?

Wednesday, September 19, 2007

Yellow World!

این عکس مدتها پیش به لطف مانتوی یکی از دوستان و گلی
که زیباییش نیازی به توصیف نداره، گرفته شد
منم بعد از مدتها چون باز از دیدنش لذت بردم، فکر کردم
خالی از لطف نباشه به مناسبت بازگشت عزیزی از سفر
مقابل دیدگان دوستان و رهگذران بگذارم
هرچند به قول شاعر

گل بی رخ یار خوش نباشد...بی باده بهــــــار خوش نباشد

شاد باشید

Monday, September 17, 2007

این روزها


می نویسم باز هوای نوشتن داره این دلی که این روزها سیاهه
و به امید حال وهوای این ماهِ برای گذر از سیاهی.ساده می نویسم
چند وقته در مقابل این نفس سر کش کم آوردم و
سعی در خودسازی و آدم شدن دوباره
جهادی است بس اکبر! و وحشتناک سخت
احساس ناامنی از سوی دیگه به شدت آزارم میده
الفی 2 روز تمام به شدت افسرده بود
و لب به هیچی نمیزد جز آب...ساعت ها وقت و انرژی گذاشتم
تا این موجود شریف، بی توجهی روزهای قبلی منو ببخشه
و لب به خوراکیهایی بزنه که همیشه عاشقشونه حتی وقتی سیره
ساعت ها طول کشید در جواب نوازش های من
با لیسیدن دستام به سبک خودش قدردانی کنه
واقعا آیا یک حیوان میتونه طوری اعتصاب غذا کنه
که حتی در خلوت خودش لب به خوراکیهای مورد علاقش نزنه؟
گاهی به حیوان بودن الفی و آدم بودن خودم عمیقاً شک می کنم
نگاه های این موجود گاهی به قدری عمیقه که اشک آدمو در میاره
الفی رو بیشتر از خیلی از آدم های دورو بر دوست دارم
فعلا همین

Saturday, September 01, 2007

Carry On

Adagio By Mak
@DPChallenge

Love is the daughter of life,
comfort to trouble and strife,
She's always beside you to help you carry on
Carry on

در دومین سال فراق دوستی عزیز، یادش را
اینگونه گرامی میداریم

مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
نقش هر نغمه كه زد راه به جايي دارد

عالـم از ناله عشـــاق مبـادا خالـــي
كه خوش آهنگ و فرح بخش هوايي دارد

پير دردي كش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطا بخش و خطا پوش خدايي دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهي كه به همسايه گدايي دارد

اشك خونين بنمودم به طبيبان گفتند
درد عشقست و جگر سوز دوايي دارد

ستم از غمزه مياموز كه در مكتب عشق
هر عمل اجري و هر كرده جزايي دارد

نغز گفت آن بت ترسا بچه باده پرست
شادي روي كسي خور كه صفايي دارد

خسروا حافظ درگاه نشين فاتحه خواند
وز زبان تـو تمنـاي دعــــــــــايي دارد


عاشقانه زیست
عاشقانه زجر کشید
و عاشقانه به درود حیات گفت
روحش شاد

Monday, June 04, 2007

اشک


سکوت فریاد من پر از حجم است
حجمی متراکم که راه گلویم را آرام آرام می پیماید
تا به آزادی برسد و اشک، همزاد این آزادیست
لحظات نابی که جریانی به بلندای گونه ام دارد
و دوباره با نفسی که بر می آید، زنده می شود
چرا همیشه این دم ها بلند است؟
دم به گاه گریه
و بازدمی ناگزیر
و پایان

Wednesday, May 23, 2007

Colorful Peace

Smooth Droplet
by katOsu
1st place in Silky Smooth Challenge
dpchallenge

Wednesday, May 16, 2007

یاد یاران

قطعه ای از یار سفر کرده ای که در وبلاگ سابق از ایشان بسیار گفتم

خدايا خستــه ام هر خستگي اندازه اي دارد

شدم بنده ز بيداد زمان هر بندگي اندازه اي‌ دارد

به بحر غم خود غلطيدن و واماندگي تا كي

چه سود از عمر بي‌حاصل بگو هر‌‌ زندگي اندازه ‌اي دارد

به صبرم ميدهي وعده صبوري آخرم تا چند

كه تركد عاقبت سنگ صبـور آكندگي اندازه اي دارد

رسيده بر لبم اين جان ز دست ناكسان دون

تحمل كي كند اين خسته تن واماندگي اندازه اي دارد

به باران بلا اين ملك ويران شد

بخشكان اين بلا، بارندگي اندازه اي‌ دارد

چه گويم هر چه خواهي كن تو با اين ملت مظلوم

چه سود از اين سخن گفتن ولي يكدندگي اندازه ای دارد

روحش آرام و شاد ...

Tuesday, May 08, 2007

شرم و سکوت


گفتا تو از کجایی کاشفته می‌نمایی
گفتم منم غريبی، از شهر آشنایی

گفتا سر چه داری، کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت، دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی، کز اين مقام خوانی
گفتم که خوش نوایی از باغ بينوایی

گفتا ز قيد هستی، رو مست شو که رستی
گفتم به می پرستی جستم ز خود رهایی

گفتا جوی نيرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسای

گفتا به دلربایی ما را چگونه ديدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی

گفتا من آن ترنجم، کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی، ليکن بدست نایی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم، سرگشته ای‌ هوایی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بيند
!گفتم حديث مستان سری بود خدایی

خواجوی کرمانی

Tuesday, May 01, 2007

اردیبهشت...بهشت

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

تا بهار زندگی، آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل، آمد بیا دامن کشان
چون سپندم بر سر، آتش نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار، بنشین نشان سوز نهان


تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من

باز آ ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم
چون لاله تنها ببین بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه ام
باز آ چو گل در این بهار سر را بنه بر سینه ام

الگوی تکرار کلمه بهار غوغاست

Monday, April 23, 2007

Cube

سینما ماورا دیشب فیلم با ارزشی به نام مکعب به
کارگردانی وینچنرو ناتالی رو پخش کرد که هر چند
در ابتدا یادآور سه گانه اره بود ولی به هیچ وجه با هم
.قابل مقایسه نیستند
دیالوگ های موجز و رسا، نبود حاشیه پردازی های
خارج از داستان اصلی، احترام به قدرت درک تماشاگر
و وجود فلسفه ای زیبا این فیلمو به یک فیلم جذاب بدل
کرده هرچند ساختار ریاضیاتی زیر بنای فیلم برای
.مخاطب عام قابل درک و پیگیری نیست
در صورتیکه فضای سورآل این فیلمو به قول منتقدین میهمان، تمثیلی از جهان هستی بدونیم؛
زیبایی زبان ریاضی استفاده شده، کاملاً توجیه پذیر می شه
خارج از مکعب یا سیاهی محض بود و یا سفیدی مطلق، سیاهی نماد گمراهی
و خروج از راه رسیدن به آفتاب و سفیدی سمبل رستگاریست البته از دیدگاه من
!و نه منتقدینی که سفیدی رو سمبل پوچ گرایی می دونستن
!ودر نهایت اتاق های مکعبی رنگی که یادآور مکعب روبیکه
راستی کسی اسباب بازی فروشی می شناسه که مکعب روبیک داشته باشه ؟

Thursday, April 19, 2007

بهارم دخترم


بهارم دخترم از خواب برخيز
شكر خندي بزن و شوري برانگيز
گل اقبال من اي غنچه ي ناز
بهار آمد تو هم با او بياميز


***
بهارم دخترم آغوش واكن
كه از هر گوشه، گل آغوش وا كرد
زمستان ملال انگيز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا كرد


***
بهارم، دخترم، صحرا هياهوست
چمن زير پر و بال پرستوست
كبود آسمان همرنگ درياست
كبود چشم تو زيبا تر از اوست


***
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم كند گل
تماشا كن تبسم هاي او را
تبسم كن كه خود را گم كند گل


***
بهارم، دخترم، دست طبيعت
اگر از ابرها گوهر ببارد
و گر از هر گلش جوشد بهاري
بهاري از تو زيبا تر نيارد


***
بهارم، دخترم، چون خنده ي صبح
اميدي مي دمد در خنده تو
به چشم خويشتن مي بينم از دور
بهار دلكش آينده ي تو


فریدون مشیری

Wednesday, February 28, 2007

?

آسمانی صاف
در شبی تاریک
به غایت سیاه
پرده ای توری
گره نگاه به ناگاه
به روشنایی پشت پرده
عروس شب...تور سفید
و بهت ...
ماه مگر گرد نبود؟
پس چرا به شکل علامت سوالی است
که در زمینه شب می درخشد؟
?
تعبیر این خواب چیست؟

Sunday, February 18, 2007

زبان موسیقی


عوالمی را که به هنگام استماع موسیقی تجربه می کنم
به قدری زنده و دربرگیرنده است که بارها مرا در خود کشیده
تجربه ای از عالم رویا در بیداری
هوشیاری در عین مدهوشی
سفری در اعماق
گویی روح به پرواز در آمده
ترس، حیرت، آرامش، بغض و ... برخی ازین تجربه هاست
کافیست چشم هایم را ببندم
و سرم تکیه گاهی داشته باشد
من از هیچ قرصی برای ورود به این عوالم استفاده نمی کنم ولی
کاملا درک می کنم که
چرا کسانی که با قرص های توهم زا وارد این عوالم می شوند
نمی توانند مصرف را ترک کنند
Sacred Spirit, 2001, Track 4

Friday, January 19, 2007

واینک انسان


وینک اما انسان
اشرف المخلوقات
من ِ حافظ کویی؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

و تمنای وصال
به تسلای فراغ
در درونم اما
ریشخندیست به این بیت غریب
که زمانی به قرابت خواندیم
آدمی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

لیک اینک پرسم اینرا من زخود
از چه رو می بازجوید وصل خویش؟
آدمی کو باخت اصل ِ وصل خویش

خدایا تهیدستی در اوج اصالت
به که توانگری در اوج بی اصالتی
چشم سیر از تو خواهم نه دل سیر
که سیری چشم به معناست
وسیری دل به ماده


Saturday, January 13, 2007

I Still Feel Lost

هنوز یه چیزی کمه یا شایدم زیاده
دارم خسته می شم کم کم
راحت می نویسم به رسم خودم
حوصله هیچی رو که مغزمو به فعالیت
واداره ندارم
هر سوالی میتونه بی جواب باشه
من وظیفه ندارم به هیچ کس
جواب پس بدم
بله هیچ وظیفه ندارم

:به نظر لالایی زیبایی میاد

گل مینا بخواب آروم عزیزم
که تو خوابت شب و شبنم بریزم

گل مینا بخواب آروم که دیره
دیگه بدجور داره گریم می گیره

بخواب آروم که بیداره ستاره دل مریم هراسونه دوباره

شاید هیچ وقت دیگه بارون نباره
بخواب آروم که شب طاقت بیاره

اگه دل رو به رویای تو بستم اگه از بغض پاییزت شکستم
نمی دونی تو این شب گریه تلخ... هنوز مدیون چشمای تو هستم

تو معصومی مثه اندوه بارون
مثه تنهایی یک معبد دور
نشد قسمت کنیم تنهایی مونو
تو این فصل حریقه آینه و نور
تو این دنیای دلگیر و مه آلود
کسی جز تو به فکر بغض من نیست

من از چشمای غمگین تو خوندم که شب اینجا شب عاشق شدن نیست
گل مینا بخواب آروم که شب شد دل من از شکستن جون به لب شد
شایدم فقط آهنگ زیبایی بود
Who Cares?

Wednesday, January 03, 2007

ساری گلین


دامن کشان ساقی می خواران
از کنار یاران
مست و گیسو افشان می گریزد
بر جام می از شرنگ دوری
بر غم مهجوری چون شرابی جوشان مِی بریزد
دارم قلبی لرزان ز رهش
دیده شد نگران
ساقی می خواران از کنار یاران
مست و گیسو افشان می گریزد
---------------------
بار دیگر اثری جاویدان از حسین علیزاده
نابغـــــــه دوران
خالق نینـــــــــوا
"ساری گلین و ماما "
بی شک قلب این اثر آرامش بخش است